جدول جو
جدول جو

معنی داوری جستن - جستجوی لغت در جدول جو

داوری جستن(پُ بُ دَ)
محاکمه کردن. بازپرسی کردن:
سپهبد (بهرام چوبینه) ز کژی و گندآوری
نبد آگه از جستن داوری
دو برد یمانی بیکسو نهاد
دو موزه بنامه نکرد ایچ یاد.
فردوسی.
مرا زیبد اندر جهان برتری
نیارد ز من جست کس داوری.
فردوسی.
، جنگ جوئی. جنگ طلبی. جستن رزم و نبرد:
ازیشان نیامد بجز بتّری
بگرد جهان جستن داوری.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاری جستن
تصویر یاری جستن
کمک خواستن، مدد خواستن، استفاده کردن، یاری خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَهْ گَ دَ)
دوری کردن. دوری گزیدن. دوری خواستن. اجتناب ورزیدن. اجتناب. احتراز. تحرز. تجنب. (یادداشت مؤلف). استبعاد. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوری جستن
تصویر دوری جستن
اجتناب، دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار